به گزارش گروه بين الملل مشرق به نقل از ايراس، بر اساس برنامههاي اعلام شده توسط مقامات نظامي غربي، قرار است تا سال 2014 ميلادي، نظاميان خارجي قلمرو افغانستان را ترک کنند. پيشبينيها در مورد اوضاع افغانستان بعد از خروج نظاميان غربي مختلف است و نظر غالب آن است، که ناآراميها ادامه و به کشورهاي همسايه سرايت خواهند کرد.
امّا مقامات آمريکايي، که نبض خروج نظاميان غربي از افغانستان را در دست دارند، بر اين باورند که واگذاري تدريجي اختيارات به ساختارهاي قدرتي افغان به استقرار ثبات در اين کشور مساعدت خواهد کرد.
در همين راستا، پنتاگون طرح مذاکره با طالبان را مورد توجه قرار داده تا از اين طريق بتواند کنترل خود بر اوضاع افغانستان را بعد از خروج نيز حفظ کند.
امّا بعد از سه دور مذاکرات، نماينده طالبان به طور ناگهاني غيب كرد و ديگر در مذاکرات حاضر نشد.
اکثر صاحبنظران اين امر را ناشي از افشاي مذاکرات ميدانند، که طالبان تأکيد ويژهاي بر مخفي نگاه داشتن آن ميكرد. تا اين لحظه سه دور مذاکره ميان طالبان و آمريکا در آلمان و قطر برگزار شده که در آن مقامات وزارت خارجه و سازمان جاسوسي آمريکا (سيا) و "تيياب آقا"، منشي ارشد ملّا عمر شرکت کردهاند.
همچنين ميخيل شتينير، نماينده ويژه آلمان در افغانستان و پاکستان در مذاکرات آمريکا و طالبان حضور داشت.
چرا افغانستان پيوسته مورد حمله بيگانگان قرار ميگيرد؟
تسلّط بر منابع طبيعي افغانستان از اصليترين اهداف متجاوزين اين سرزمين بوده است. نخست، در پايان قرن 19 ميلادي امپراتوري انگليس با همين رؤيا به افغانستان لشکر کشيد و تنها حاصل 38 سال جنگ ناموفّق، توافق با حاکمان وقت کابل در برخي مسائل سياسي بود که در اصل شکست بريتانيا در جنگ مقابل افغانستان تلقي ميشود.
هرچند شوروي مدّعي بود که در جهت کمک به اعمار جامعه سوسياليستي، به کمک مردم افغان آمده است، امّا تجاوز مسکو همان رقابت ميان شرق و غرب در جهت تصرّف کشورها بود. آمريکا نيز با شعار مبارزه با تروريسم و بنياد جامعه دموکراسي به افغانستان حمله کرد و با استفاده از برخي اشتباهات شوروي در اين زمينه، توانست خسارات جاني کمتري را متحمّل شود.
از نقاط مشترَک حمله دو ابرقدرت به افغانستان آن است که هر دو حمله "برقاسا" انجام دادند و در بدو اين امر سربازان از روحيه جنگنده والايي برخوردار بودند با تصرف بخشي از سرزمين افغانستان هم مسکو و هم واشينگتن دولت دستنشاندهاي رويي کار آوردند که در اجراي وظايف خود از کارايي لازم برخوردار نبود. در زمان تجاوز شوروي حدود 400-500 هزار رزمنده مقابل دولت مرکزي کابل (مقابل ارتش شوروي) ميجنگيد، امّا اين رقم در زمان تهاجم آمريکا حدود 110 هزار نفر را تشکيل ميداد.
در دهه 90 قرن گذشته آمريکا از طريق پاکستان مجاهدين را همه جانبه پشتيباني ميکرد و آن جنگ در اصل نبرد ميان مسکو و واشنگتن بود، که از طرف آمريکا در راستاي جبران شکست ويتنام صورت ميگرفت.
شوروي به تنهايي تمامي مسئوليتهاي حمله به افغانستان را به دوش گرفت و همه هزينهها از بودجه اتّحاد شوروي پرداخته ميشد، امّا آمريکا متّحدان خود در اروپا و ناتو را به اين جنگ همراه کرد، تا هم هزينهها و هم مسئوليتها را تقسيم کرده باشد.
با اين حال، نه مسکو به اعمار سوسياليسم در افغانستان موفق شد و نه آمريکا توانست بن لادن را دستگير و القاعده را محو کند. تنها موفقيت آمريکا در مقاعسه با شوروي تعداد کم کشتهشدگان غربي در اين جنگ ننگين و ناادلانه جهان امروز است.
ارتش شوروي طي ده سال تجاوز افغانستان 15 هزار کُشته، 53 هزار زخمي و 417 مفقودشده بر جاي گذاشت؛ در مدّت مشابه نيروهاي ائتلاف در جنگ افغانستان 6980 کُشته و 12700 زخمي داشتند.
از جمله عوامل تفاوت در تعداد سربازان کُشته نحوه جنگ ميباشد، در حالي که ارتش شوروي از تاکتيک تهاجمي کار ميگرفت، نظاميان غربي عمدتاً در موضع دفاعي قرار داشتهاند.
فراهمسازي زمينه خروج از افغانستان
در پي اعلام خبر مرگ بين لادن در 2 ماه مي سال جاري ميلادي، آمريکا به موفقيت ظاهري دست يافت، تا مقدمات خروج خود از افغانستان را طراحي کند. واقعيت آن است که جنگ با تروريسم به هيچ وجه در چارچوب برنامههاي آمريکا و متّحدان غربياش نبوده، در اکثر حالتها کنترل روند تحوّلات در جبهههاي نبرد، يا در اختيار طرف مقابل بود و يا توسط رقيبان پشت پردهاي کاخ سفيد مديريت ميشد.
اينک، اعلام خبر کُشته شدن بن لادن، بيش از هر زمان ديگري شرايط و فرصت را براي خروج آمريکا از افغانستان فراهم کرده است، تا حداقل در نزد مردم آمريکا نقابي بر روي خروج مزبوهانه باشد.
حدود چهار تريليون دلار فقط هزينه مالي سه جنگ اخير آمريکا در افغانستان، عراق و همچنين در پاکستان است، که از جيب مالياتدهندگان آمريکايي در رفته، بر شدّت بحران در اقتصاد بيمار اين کشور افزوده است.
باراک اوباما، رئيس جمهور آمريکا اخيراً اعلام کرد، که در نوبت اوّل 10 هزار نظامي اين کشور تا تابستان سال 2012 به وطن برميگردند و بعداً 23 هزار نفر ديگر به آنان همراه ميشوند. همزمان با اين انگليس، فرانسه و آلمان به عنوان بزرگترين متّحدان آمريکا، نيز از خروج نظاميان خود از افغانستان خبر دادند. اين در حالي است که واشنگتن چند دور مذاکرات مستقيم را با طالبان انجام داد، به اين اميد که خروجي متفاوت از خروج شوروي در دهه 80 قرن گذشته داشته باشد.
تفاوتها و مشترکات خروج دو ابرقدرت از افغانستان
البتّه خروج شوروي از افغانستان شکست قاطع در برابر مجاهدان و همان بنلادني بود، که آمريکايها براي مقابله با کمونيسم طرّاحي کرده بودند. امّا خروج آمريکا در قياس با آن، به مثابه يک پيروزي تلقي ميشود، زيرا اکنون هيج قدرتي نيست، که از اين خروج به نفع خود استفاده کند، همان گونه که از خروج شوروي آمريکا استفاده کرده بود.
با اين حال خروج دو ابرقدرت از افغانستان از برخي مشترَکات برخوردار است. از جمله اين مشترَکات مسير خروج نيروها است، به احتمال زياد آمريکا نيز خروج نيروهاي خود از افغانستان را از طريق "کريدور شمال” انجام خواهد داد، يعني توسط شمال افغانستان نيروهاي آمريکايي به جمهوريهاي آسياي مرکزي، عمدتاً به ازبکستان و ترکمنستان وارد خواهند شد.
دوم، آمريکا نيز چون شوروي خروج نظاميان خود را مرحله به مرحله اجرا خواهد کرد، با اين تفاوت که اين مراحل شامل چند سال خواهند بود.
سوم، خروج نظاميان آمريکا نخست از مناطق دورافتاده آغاز خواهد شد، سپس مشابه سناريوي خروج نظاميان شوروي، آمريکايها نيز توجه ويژهاي در حفظ ثبات و آرامش در مراکز استانهاي خوست، پکتيا، ننگرهار، قندهار، زابل، هلمند و هرات خواهند داشت.
از ديگر نکات مشترَک خروج نظاميان شوروي و آمريکايي از افغانستان، حفظ ثبات و امنيت در کابل ميباشد، زيرا تا زماني که در پايتخت دولت مرکزي فعال است، هيچ يک از گروههاي مخالف نميتوانند از پيروزي سخن به ميان بياورند. و البتّه آمريکا نيز بعد از خروج از افغانستان همکاريها را با دولت مرکزي در جهت حفظ قدرت ادامه خواهد داد، تا بتواند برنامههاي بعدي خود را تحقق بخشد.
با اين حال خروج آمريکا از افغانستان تفاوتهايي با خروج شوروي نيز دارد، که اوضاع سياسي حاکم بر اين فرايند از آن جمله است.
در سال 1989 ميلادي، که آغاز گفت وگوها جهت خروج از افغانستان بود، اتّحاد شوروي از انگيزههاي توسعه طلبانه خود صرف نظر نموده، ابتکار عمل را در عرصه بينالملل بر رقيبان خود واگذار کرد و اهداف ژئوپوليتيک خود را کنار گذاشته، موقع خود در اروپاي شرقي و ساير نقاط جهان را از دست داد. اکنون شوروي قادر به ايفاي تعهدات خود در قبال دولت کابل نبود و دولت مرکزي افغانستان توان مقابله با رزمندگان مخالف را نداشت.
مذاکراتي، که کابل و مسکو با مجاهدين آغاز کرده بودند، هرگز از موقع زور و قدرت نبود امّا امروزه مخالفين دولت کابل صرف نظر از فعال بودن در مناطق مختلف، توان به دست گرفتن حاکميت را ندارند. طالبان در مقايسه با مجاهدان دهه 80 قرن گذشته، امکان حمله گسترده به کابل را ندارند و فقط با انجام عمليات خرابکارانه اکتفا ميکنند.
آمريکا بهرغم تبعات بحران مالي جهاني، همچنان مقتدر و تا حدي برخوردار از ثبات است و در جهت حفظ نفوذ و جايگاه خود در افغانستان، آسياي مرکزي و آسياي جنوبي، مصمم است. به اعتقاد اغلب صاحبنظران در مقطع کنوني، خروج آمريکا از افغانستان، در اصل جابجايي نظاميان اين کشور در منطقه ميباشد، امري که تأييدي بر ادامه برنامههاي توسعه طلبانه واشنگتن در به اصطلاح آسياي مرکزي بزرگ ميباشد. به بيان ديگر، چنانچي در دهه 90 قرن گذشته، خروج شوروي از افغانستان منجر به خروج تدريجي روسيه از آسياي مرکزي شد، امّا امروزه آمريکا در شرايطي اعلام خروج از افغانستان کرده است، که در اصل طرح تحکيم جايگاه خود در آسياي مرکزي را به مرحله اجرا گذاشته است.
از سوي ديگر، بر خلاف تمامي تلاشهاي مسکو، که ميخواهد پيمان امنيت جمعي را به يک نهاد مقتدر نظامي تبديل كند، انتظار ميرود، که کشورهاي آسياي مرکزي در راستاي دفاع از ثبات و امنيت، نهاد نظامي جديدي به شمول افغانستان و تحت رهبري آمريکا تأسيس دهند.
اين نهاد چنانچه شکل گيرد، تا حدّي مجري برنامههاي آمريکا در منطقه خواهد بود، که جلوگيري از نفوذ کشورهايي نظير روسيه، چين و ايران از اصليترين اهداف آن خواهد بود.
به همين ترتيب، باراک اوباما در شرايطي، که به دور دوّم شرکت در انتخابات رياست جمهوري آمريکا آماده ميشود، خروج نظاميان کشورش از افغانستان را نيز تدارک ميبيند.
به احتمال قوي اين فرايند شبيه خروج از عراق خواهد بود، به گونهاي که نظاميان آمريکايي ضمن مشارکت نکردن در عمليات مستقيم نظامي، از طريق متخصصان خود و زيرساختهاي نظامي، کمکهاي خود را به دولت مرکزي کابل ارائه خواهند کرد.
از اين طريق آمريکاييها سعي خواهند کرد به طالبان امکان ندهند دولت مرکزي را تحت فشار بيش از حد قرار دهد و همزمان فشارهاي خود به کشورهاي منطقه، از جمله چين، پاکستان و ايران را اعمال کنند.
همان گونه که قبلاً اشاره شد، خروج آمريکا از افغانستان در اصل جابجايي نيروهاي اين کشور از افغانستان به آسياي مرکزي خواهد بود.
در همين راستا ماه اوت سال 2010 برنامههاي آمريکا مبني بر تأسيس پايگاههاي نظامي در پنج کشور آسياي مرکزي افشا شد، نهاد مبارزه با مواد مخدر وابسته به فرماندهي مرکزي آمريکا اعلام کرد، که براي تأسيس مرکز نظامي- آموزشي در مرکز استان اوش (قرقيزستان) و قرتاغ (تاجيکستان)، پايگاه بالگردها در حومه آلماتي (قزاقستان)، بازسازي و تجهيز گذرگاههاي مرزي در ازبکستان، ترکمنستان و قرقيزستان 40 ميليون دلار اختصاص داده است.
البتّه به موازات اين برنامهها، آمريکا کمکهاي مالي مختلفي در اختيار اين کشورها قرار داده و ميدهد، تا با هر راه ممکن آنها را به همکاريها با خود متمايل و از اين طريق از نفوذ رقباي خود، قبل از همه روسيه و چين بر اين کشورها، بکاهد.
منطقه در پسمنظر خروج آمريکا از افغانستان
به نظر چنين ميرسد، که اکنون آمريکا در روند جابجايي نيروهاي خود در منطقه، افغانستان را در گرداب بيسر و سامانيها قرار خواهد داد، تا دولت کابل ناتوان از مديريت اوضاع کشور، دوباره از آمريکا درخواست کمک کند.
طي ده سال حضور در افغانستان، آمريکايها تمام تاکتيکهاي جنگي خود را با استفاده از تجهيزات و سلاحهاي پيشرفته مورد آزمايش و امتحان قرار دادند، تا در جنگهاي مشابهي در ديگر کشورها، بهتر عمل کنند.
نخستين درس در اين زمينه آن است که پنتاگون به اين نتيجه رسيده، که در جنگهاي خاريج از قلمرو خود، بهترين راه جنگ هوايي و بمباران اهداف است و امروزه شاهد کارگيري از اين تاکتيک در ليبي هستيم.
به اعتقاد برخي نظريهپردازان نظامي، احتمالاً از اين به بعد آمريکا جبهه مبارزه در خاورميانه را تقويت خواهد کرد.
در نگاه اوّل چنين به نظر ميرسد، که آمريکا به هيچ يک از اهداف خود در افغانستان دست نيافت، امّا با توجه به اوضاع کنوني افغانستان به خوبي مشاهده ميشود، که عدت ثبات و تشنج حاکم در افغانستان کنوني، اصليترين هدف آمريکا در اشغال اين کشور بوده است.
مذاکره با طالبان جزء استراتژي آمريکا محسوب ميشود که از اين طريق به راحتي اسلام مورد نظر خود، يعني اسلام افراطي و تندرو را به کشور مورد نظر منتقل خواهد کرد، تا زمينه مداخله در اين کشورها برايش فراهم شود. در اين راستا قريب همه کشورهاي همجوار با افغانستان و رقيب آمريکا- چين، ايران، روسيه و هند مد نظر هستند که آسياي مرکزي در اولويت قرار دارد.
چنانچه بحث استقرار سپر دفاع موشکي آمريکا در اروپاي شرقي تشديد شود، آسياي مرکزي وسيلهاي خواهد شد که آمريکا از طريق آن به جنگ با روسيه اقدام خواهد کرد.
در مجموع آمريکا با خروج از افغانستان، موقع خود را در منطقه آسياي مرکزي توسعه خواهد بخشيد، زيرا با همه کشورها برنامههاي را در جهت مبارزه با تروريسم و افراطگرايي تهيه و تصويب کرده، موفق به تأسيس پايگاههاي نظامي خود نيز شده است.